1. آیا میدانید با هوش ترین زن دنیا ۵ فوق لیسانس دارد و ضریب هوشی او ۲۰۰ است و دنبال کار است
2. آیا میدانید اولین فردی که در اروپا اقامت گرفت یک زن ایرانی بود و بعد مساله اقامت خارجی ها مطرح شد
3. آیا میدانید ایرانیان در انگلیس ثروتمندترین قشر جامعه هستند حتی ثروتمندتر از ملکه الیزابت
4. آیا میدانید ایرانیان در آمریکا فرهیخته ترین افراد جامعه آمریکا هستند
5. آیا میدانید رئیس کامپیوتر ناسا یک ایرانی هست
6. آیا میدانید حدود ۲۵۰ ایرانی در ناسا محقق داریم
7. آیا میدانید کورش کبیر بر جهان حکومت میکرد به نوعی قدرت جهان در دست ایران بود
8. آیا میدانید سال ۲۰۰۱ در فرانسه سال ایران نام داشت
9. آیا میدانید اگر ۳ قاره آسیا و آمریکا و آفریقا را به هم وصل کنیم ایران در مرکز جهان است
10. آیا میدانید فرشته ها با سرعت نور حرکت میکنند و زمان بر آنها کند میشود
11. آیا میدانید انسان در سال ۳۰۰۰ قد متوسط ۲ متر و ۱۲۰ سال عمر و پوست قهوه ای خواهد داشت
12. آیا میدانید وزن ۱ قاشق چایخوری از سیاه چاله ها ۲ میلیارد تن است
13. آیا میدانید یک سیاهچاله در کهکشان راه شیری است که هر ثانیه ۱۰۰۰ بار دور خود میچرخد
14. آیا میدانید ضریب هوشی انسان های معمولی بین ۸۵ تا ۱۰۵ است
15. آیا میدانید هر تار موی انسان میتواند تا وزن ۱۰۰ گرم رشد کند
16. آیا میدانید بلندترین موی سر دنیا ۶ متر است
17. آیا میدانید وزن موی سر هر فرد در طول عمرش با وزن ۲ فیل آفریقایی برابر است
18. آیا میدانید چشم انسان معادل یک دوربین ۱۳۵ مگا پیکسل است
19. آیا میدانید سریعترین عنکبوت دنیا دارای سرعت ۱۶ km در ساعت است که در افریقاست
20. آیا میدانید یک انسان نهایتا میتواند با سرعت ۳۵ km در ساعت بدود
21. آیا میدانید نوعی عنکبوت میتواند ۳۰۰ برابر وزنش را بلند کند
22. آیا میدانید طول موج نور مرئی بین ۷۰۰ - ۴۰۰ نانومتر است
23. آیا میدانید خورشید کوچکترین ستاره دنیا است
24. آیا میدانید وقتی به خورشید نگاه میکنید صحنه ۸ دقیقه قبل از آن را مشاهده میکنید
25. آیا میدانید زمین در آغاز پیدایش خود ۲۰۰۰ بار بزرگتر از حجم کنونی خود را داشته است.
26. آیا میدانید مساحت سوراخ اوزون ۲۴ میلیون کیلومتر مربع یا به اندازه آمریکای شمالی است
27. آیا میدانید سالانه ۱.۳ میلیون متر مکعب چوب صرف چوبهای غذا خوری در چین میشود
28. آیا میدانید در طوفان شن کویر بین ۶۰ تا ۲۰۰ میلیون تن شن جابجا میشود
29. آیا میدانید ماموتها که ۱۰ هزار سال پیش منقرض شدند تا ۶ سالگی شیر مادرشان را میخوردند
30. آیا میدانید شیارهاى کف دست کمکی براى بهتر گرفتن اشیاء است
31. آیا میدانید جوانان هندی شادترین و ژاپنی افسرده ترین های جهانند
32. آیا میدانید لاشخورها قادر به دیدن یک موش کوچک از ارتفاع ۴ کیلومتری میباشند
33. آیا میدانید مردم فیلیپین به بیش از ۱۰۰۰ لهجه سخن میگویند
34. آیا میدانید عمر مفید انسانها در کف دستشان نوشته شده است نگاه کنید ۱۸- ۸۱ = ۶۳
35. آیا میدانید مسن ترین انسان دنیا با ۱۴۲ سال سن الان در ایران زندگی میکند
:: موضوعات مرتبط:
+آیامی دانید؟ ,
,
:: بازدید از این مطلب : 395
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نوشته شده توسط : حسین نقنه
زبان چيست ؟
قرن حاضر شاهند علم جديد بوده است که مهمترين آنها بي شک زبان شناسي است . زبان شناسي در قرن بيستم همان تحولي را در انديشه ي بشر ايجاد کرده است که فيزيک در قرن هفدهم و شيمي در قرن هجدهم و زيست شناسي در قرن نوزدهم. مجموعه ي دانش هايي که به « علوم انساني » معروفند (روانشناسي ، روانکاوي ، منطق ، فلسفه ، مردم شناسي ، تاريخ ، باستان شناسي ، جامعه شناسي ، نقد ادبي ، هنر شناسي ( زيبا شناسي ) و حتي علوم اقتصادي و سايسي و قضايي) از دور و نزديک ، مستقيم و غير مستقيم ، تحت تاثير زبان شناسي قرار دارند و حتي بعضي از اين علوم ، از جمله مردم شناسي ، مفاهيم و روش هاي آن را عيناً اقتباس کرده و در رشته ي فعاليت خود به کار بسته اند . زيرا زبان شناسي علم زبان است و زبان عالي ترين دستگاه تمثيلي ( سمبولي ) بشر است که خود زير بنا و تعريف کننده ي فرهنگ است و وجه مميز بشر از ديگر جانوران .
بنابراين آشنايي با اصطلاحات و مفاهيم نخستين زبان شناسي ، که زماني فقط مخصوص و مفهوم اهل فن بود و امروز تقريباً رواج عام يافته است ، براي همه ي کساني که به نحوي از انحا با فرهنگ (به معناي عام يا خاص کلمه ) سر و کار دارند از اهم وظايف مي نمايد . در اين مقاله قصد آن نداريم که وارد مسائل تخصصي زبان شناسي شويم . چون زبان شناسي به هر حال از زبان آغاز مي کند ، در اينجا خواهيم کوشيد تا به ساده ترين بيان ، تعريفي از زبان به دست دهيم .
ارتباط :
بشر ، چنان که از زمان ارسطو گفته اند ، حيواني اجتماعي است و هميشه هم اجتماعي بوده است . هر چه در تاريخ به قهقهرا برويم ، هرگز به زماني نخواهيم رسيد که بشر را در حالي ببينيم که به وضع انفرادي زيست مي کند . بشر هميشه به حال اجتماع مي زيسته و هميشه هم داراي زبان بوده است . پيش از آن از وضع بشر اطلاعي نداريم . شايد آن دوره ي حيوانيت بشر بوده باشد . و به هر حال اينکه در تعريف انسان مي گويند « حيوان اجتماعي » يا « حيوان ناطق » حق دارند ، چه اگر صفت اجتماعيت و نطق را از اين تعريف برداريم ، فقط « حيوان » مي ماند .
پس اگر به حقيقت بشر هميشه به هيئت اجتماع زندگي مي کرده است ، ناچار مهمترين مسئله ي زندگي اجتماعي او ايجاد رابطه با هم نوعانش بوده است. چون ارتباط مستقيم ، يعني ارتباط بي واسطه ي اذهان با يکديگر (مثلاً از طريق نگاه يا فرضاً « تله پاتي ») ميان افراد بشر ميسر نيست ، بنابراين هميشه نياز به وسيله ي هست . اين وسيله تنها زبان نيست ( ولو اينکه زبان مهمترين وسيله ي ارتباط بشر باشد(1) ) نظري به زندگي اجتماعي روزانه ي ما نشان مي دهد که بشر چه وسائل و ابزارهاي متنوع و متعددي ساخته است تا بتواند مقاصد و منويات خود را به ديگران بفهماند و مقاصد و منويات آنان را بفهمد : از اشارات سر و دست و چشم و ابرو گرفته تا علائم راهنمايي و رانندگي همه از جمله ي وسايل ارتباطي هستند . همه ي قراردادهاي اجتماعي بشر (که آنها را « نهاد اجتماعي »(2) مي نامند ) از مقررات سلام و عليک و مراسم معارفه و آداب معاشرت گرفته تا تشريفات ازدواج و طلاق ـ از فروع زندگي اجتماعي و به منظور ايجاد ارتباط با ديگران است .
سير تاريخ نشان مي دهد که بشر هر چه پيشتر آمده وسائل ارتباطي تازه تري ابداع کرده و به کار گرفته است . در همين قرن بيستم دست کم سه وسيله ي ارتباطي عظيم ـ سينما ، راديو ، تلويزيون ـ اختراع شده و فواصل ميان قاره ها را باز هم کوتاه تر کرده است .
زندگي اجتماعي بشر بر مبناي ارتباط قرار دارد ، زيرا که نهادهاي اجتماعي در واقع وسائل ارتباط براي جريان زندگي در اجتماع است . پس اگر از ارضاي غرايز فردي بشر صرف نظر کنيم ، هر فعاليت ديگري را که باز مي ماند مي توان در شمار وسائل ارتباطي آورد : از هنرهاي زيبا گرفته تا علائم راهنمايي و رانندگي ، حتي آفرينش هنري اگر هم ، چنان که گفته اند ، زبان حال فرديت و تنهايي بشر باشد ، باز از آن دم که هنرمند محصول کارش را در معرض ديد و داوري ديگران مي گذارد عملي در زمينه ي ارتباط انجام مي دهد .
اما مهمترين وسيله ي ارتباطي بشر و زير بناي همه ي نهادهاي اجتماعي او زبان است .
زبان به عنوان وسيله ي ارتباط
از آغاز ، اصطلاحات « زبان موسيقي » و « زبان گلها » و « زبان تصاوير » را کنار مي نهيم ، زيرا که اينها استعاره هايي بيش نيست : نه موسيقي زبان است ، نه نقاشي ، نه پيکر تراشي ، حتي اگر اين هنرها روابطي هم با زبان داشته باشند ، کلمه ي « رابطه » را بايد به مفهوم دقيق آن دريافت : مفهوم رابطه متضمن مفهوم تفاوت و فاصله ميان عناصري است که با يکديگر در رابطه اند . اگر مي گوييم که نقاشي و موسيقي زبان نيست به آن سبب است که ماده يا مصالح کار آنها وجه مشترکي با زبان ندارد . غرض از زبان ، مفهوم عادي و مصطلح اين کلمه است : ساده ترين وسيله اي که ما در زندگي روزمره براي ايجاد ارتباط با همنوعان خود در اختيار داريم و نخستين خصوصيت آن کاربرد اصواتي است که از حنجره بيرون مي آيد .
ليکن نمي توان به يقين گفت که زبان نتيجه ي کاربرد طبيعي بعضي اندام هاي بدن است ، چنان که مثلا دم زدن و راه رفتن که ، به اصطلاح ، دليل هستي و منشا وجود شش ها و پاهاست . البته در علم آواشناسي و زبان شناسي سخن از اعضاي گفتار يا اندام هاي گويايي به ميان مي آيد ، اما بايد دانست که وظيفه ي نخستين هر يک از اين اعضا چيز ديگري است سواي ايجاد صوت به منظور بيان مفاهيم ذهن . مثلا دهان براي جويدن و فرو دادن غذا و حفره هاي بيني براي نفس کشيدن به کار مي رود و ديگر اعضاي گفتار به همچنين .
حتي آن قسمت از مخ که خواسته اند آن را مرکز تکلم به شمار آورند ( زيرا ضايعات وارد بر آن موجب گنگي مي شود ) بي گمان رابطه اي يا کاربرد زبان دارد ، اما مسلم نيست که وظيفه ي نخستين و اصلي آن همين باشد .
بنابراين بايد زبان را از زمره ي نهادهاي اجتماعي دانست . اين نحوه ي نگرش به زبان مزاياي مسلمي دارد : اولاً نهادهاي بشري ناشي از زندگي اجتماعي است و زبان هم ، چنان که گفتيم ، چون در درجه ي نخست ابزار ارتباط ميان افراد بشر است ، پس يکي از نهادهاي اجتماعي و حتي مهمتين آنهاست ؛ ثانياً نهادهاي بشري مستلزم کاربرد نيروهاي روحي و جسمي گوناگون است و کار زبان نيز بر همين روال است ؛ ثالثاً نهادهاي اجتماعي در هر جماعتي از جماعات بشري وجود دارد ، اما الزامي نيست که شکل آنها و ظوايف انها عيناً يکسان باشد ؛ همچنين است زبان : وظايفي که بر عهده دارد در همه جا يکسان است ، اما نحوه ي عمل آن در هر اجتماعي با اجتماع ديگر آشکارا تفاوت دارد ، به طوري که فقط در ميان افراد جماعتي واحد و معين مي تواند وظيفه ي تفهيم و تفهم خود را انجام دهد ؛ رابعاً نهادهاي بشري چون از زمره ي اوليات نيست ، يعني از زمره ي اموري که وجودشان مقدم بر وجود بشر باشد ، بلکه ثمره ي زندگي اجتماعي اوست ، پس در معرض تغيير و تحول است و بر اثر فشار حوائج متعدد و در برخورد با جوامع ديگر بشري دگرگون مي شود ؛ همچنين است زبانهاي مختلف جوامع بشري .
با اين حال بايد فرق زبان را از ديگر نهادهاي اجتماعي باز نمود ، يا به عبارت ديگر تعريفي از آن کرد که هم جامع و هم مانع باشد .
شرايط تعريف :
شرط لازم تعريف جامعيت و مانعيت آن است ، يعني تعريف بايد جامع افراد باشد و مانع اغيار . يا چنان که ارسوط و پس از وي همه ي اهل منطق گفته اند ، از جنس ( قريب ) و فصل ( مميز ) تشکيل شده باشد . مثلا وقتي در تعريف انسان مي گوييم حيوان ناطق ، با اطلاق « حيوان » بر انسان جنس او را تعيين مي کنيم ، که مشترک ميان انواع مختلف حيوانات و انسان است ، و با اطلاق « ناطق » صفتي را که فقط مخصوص بشر است ، يعني فصلي را که مميز نوع انسان از انواع حيوانات است . بدين گونه ماهيت انسان مشخص مي گردد . پس فايده ي تعريف بيان مايت شيء است که مجموع ذاتيات آن باشد . آن گاه ، پس از شناخت ذاتيات شيء مي توان به بيان اوصاف غير ذاتي آن ـ مثلا در مورد انسان : حيوان راست قامت دوپاي پيدا پوست، پهن ناخن ، داراي قوه ي نوشتن و خنديدن و گرييدن و جز اينها پرداخت .
بر اين تعريف ارسطويي از قديم ايراد بسيار کرده اند . از جمله گفته اند که اين تعريف فقط در مواردي صادق است که مبتني بر طبقه بندي و سلسله مراتب باشد ، مثلا در مورد جانواران و گياهان ( و تازه آن« هم به شرط قبول سلسله مراتب جوهر ، جسم ، نامي حيوان ، انسان ) حال آنکه مثلاً در مورد جمادات و عناصر شيميايي ، اتکاء بر اين تعريف نه تنها کافي نيست بلکه گاهي موجب گمراهي مي شود .
از سوي ديگر ، اگر فرض از تعريف، چنان که گذشت ، حقاً آن باشد که چيز ناشناخته اي را به وسيله ي چيزهاي شناخته اي به ما بشناساند ، فيلسوف ايراني شهاب الدين سهروردي ، که منطق ارسطويي را مورد بررسي و نقد قرارداده است ، ايرادي بر تعريف مي کند که کاملاً وارد است . (3)مي گويد کسي که مثلاً اسب را نشناخته باشد از طريق تعريف منطقي آن که «اسب حيوان شيهه کشنده است » نيز به شناسايي آن نخواهد رسيد . زيرا درست است که چنين کسي قاعدتاً مفهوم حيوان را در مي يابد ، از آن رو که قبلاً به موجوداتي که داراي صفت حيواني بوده اند برخورده است ، ولي مفهوم شيهه کشنده را در نمي يابد ، از آن رو که در هيچ موردي ، جز در مورد همين شيء به چيزي که داراي صفت شيهه کشي باشد بر نخورده است . پس تعريف ارسطويي براي حصول معرفت علمي تقريباً بيهوده است . سهروردي پيشنهاد مي کند که تعريف درست بايد شامل همه ي اوصاف ذاتي شيء باشد. غرض از اوصاف ذاتي آن هايي است که گر چه ممکن است منفرداً در اشياء گوناگون موجود باشد ، ليکن متحداً در هيچ چيز يافت نمي شود مگر در شيء مورد تعريف .
با اين همه تعريف ارسطويي را نمي توان يک سره بيهوده دانست . به هر حال براي حصول معرفت علمي به امري ، نه تنها شناختن اوصاف ذاتي آن لازم است بلکه بايد ، علاوه بر آن ، مابه الاشتراک آن را با ديگر افراد همجنس و نيز مابه الاختلاف آن را از ديگر افراد هم جنس باز نمود و الامعرفت ما هميشه در معرض شک و تزلزل و در خطر خلط و اشتباه خواهد بود .
بدين سبب ما همين شيوه را در مورد تعريف زبان به کار خواهيم برد . يعني نخست اوصاف ذاتي ان را بر مي شمريم و سپس مشخص مي سازيم که از ميان اوصاف کدام جنس و کدام فصل زبان است و در آخر اين تعريف را تحت ضابطه اي در مي آوريم ، اما پيش از شروع ، نخست بايد فصل مميز زبان را از ديگر نهادهاي اجتماعي بيان کنيم .
پس مقدمتاً مي گوييم : زبان آن نهاد اجتماعي است که از « نشانه »(4) استفاده مي کند .
نشانه چيست؟
هر چيز که نماينده ي چيز ديگري جز خودش باشد نشانه ناميده مي شود . يا ، بنا بر تعريفي که در منطق قديم از « دلالت » مي کنند ، بودن شيء است به نحوي که از علم به آن حاصل آيد علم به شيء ديگر . مثلا اگر بر ديوار کوچه اي اين نشانه را ببينيم : در مي يابيم که غرض از آن اين است : « از اين راه بايد رفت » .
اين معني از خود نشانه في نفسه بر نمي آيد ، بلکه فقط توافق قبلي ، يعني عرف و عادت ماست که از آن صورت به اين معني راه مي برد . با اين حال ، رابطه ي ميان نشانه و معناي آن « هميشه بر حسب وضع و قرارداد نيست . مثلا تا کسي سواد خواندن نداشته باشد از ديدن کلمه ي مکتوب « مار » به مفهوم مار نمي رسد و حال آنکه همه کس ، چه بي سواد و چه با سواد ، از ديدن تصوير مار به مفهوم آن پي مي برد . همچنين است نشانه هايي که در منطق قديم آنها را دلالت عقلي مي ناميدند . مثلا دلالت جاي پا بر رونده يا دلالت دود بر آتش و باران بر ابر . در منطق قديم به نوع ديگري از نشانه هم قائل بوده اند که آن دلالت طبعي است ، مثلا دلالت سرخي چهره بر شرم و دلالت تندي ضربان نبض بر تب . اما دقت مختصري نشان خواهد داد که اين دو نوع دلالت اخير ، يعني عقلي و طبعي ، در حقيقت از يک مقوله اند . زيرا که اولا هر دو محتاج تجربه اند و به صرف تعقل نمي توان آنها را دريافت . کسي که فرضاً آتش را نديده و نشناخته باشد. از ديدن دود ، هر چند استدلال عقلي کند ، پي به وجود آتش نخواهد برد . همچنين است تپش قلب که فقط از طريق تجربه ي قبلي مي توان آن را نشانه ي تب دانست .
ثانياً در دلالت عقلي و طبعي رابطه ي علت و معلولي هست و حال آنکه مثلا ميان لفظ ديوار و معناي ديوار چنين رابطه اي نيست و الا همه جا براي ناميدن شيء واحد لفظ واحد مي داشتند . ثالثاً دلالت وضعي براي ايجاد و ارتباط با ديگري ساخته شده است و حال آن که دلالت هاي عقلي و طبعي بدين منظور به وجود نيامده اند، ولو اينکه بشر جنين نتيجه اي از آن ها گرفته باشد .
انواع نشانه ها
پس نشانه هاي را که در زندگي اجتماعي بشر به کار است مي توان به سه دسته تقيم کرد :
1ـ نشانه ي تصويري:
يعني نشانه اي که ميان صورت و مفهوم آن شباهتي عيني و تقليدي باشد . مثلا نقش مار که بر خود مار و عکس که بر صاحب عکس و نقشه ي جغرافيا که بر منطقه اي از مناطق زمين دلالت مي کند و جز اينها . فقط به سبب مشابهت ظاهري است که مي توان از اولي به دومي راه برد .
2 ـ نشانه ي طبيعي ( عقلي و طبعي ) :
يعني نشانه اي که ميان صورت و مفهوم آن رابطه ي همجواري يا تماس باشد مثلاً رابطه ميان دود و آتش و ميان جاي پا و رونده و ميان تندي ضربان نبض و احتمال تب و ميان لفظ « آخ » و احساس درد . اين رابطه از مقوله ي عليت ، يعني مبتني بر توالي علت و معلول است : آتش و رونده و تب و احساس درد علت است و دود و جاي پا و تندي ضربان نبض و فرياد معلول آن . فرق اين نشانه با نشانه ي وضعي در اين است که عالماً عامداً به قصد ايجاد ارتباط به وجود نيامده است .
3 ـ نشانه ي وضعي
يعني نشانه اي که ميان صورت و مفهوم آن نيز رابطه ي همجواري و پيوستگي باشد ، اما رابطه اي قراردادي ، پس اکتسابي نه ذاتي و خود به خودي . بنابراين بر مبناي قاعده اي است جاري و مستعمل ( عرف و عادت ) نه بر اساس مشابهت صوري يا بستگي علت و معلولي ، چنان که دلالت صوت اسب بر معناي اسب، که تا مسبوق برقرارداد تصريحي يا تلويحي ميان گوينده و شنونده نباشد مفهوم نخواهد شد ؛ و يا دلالت نور قرمز در سر چهار راه بر عبور ممنوع .
مي توان گفت که نشانه هاي تصويري و طبيعي نزد همه ي جوامع بشري تقريباً يکسان يا لااقل بي نياز به آموختن قابل درک است و حال آن که نشانه هاي وضعي مسبوق بر آموزش و فراگيري است و بنابراين نزد جماعت ديگر است . به همين سبب است که مثلاً به آن حيواني که درفارسي « اسب » مي گوييم در عربي « فرس »مي گويند و در فرانسه Cheval و در انگليس Horse و در آلمان PFERD و در ايتاليايي Cavallo و در زبان هاي ديگر الفاظ ديگر .
البته پايه ي هر زباني بر دلالت وضعي داشت ، اما دلالات ديگر نيز به مقياسي کمتر در آن به کار است . مثلاً گروه الفاظي را که در آن دستور زبان « اصوات » مي نامند مي توان از مقوله ي دلالت طبعي شمرد و گروه الفاظي را که به « نام آوا » معروف است ، يعني الفاظي را که به تقليد از اصوات موجود در طبيعت ساخته اند، مثلا « شرشر» آب و « خرخر » خواب ، مي توان از مقوله ي دلالت تصويري دانست . يا اگر در اکثر زبان ها براي تميز مفرد از جمع ، حرفي يا حروفي بر کلمه ي مفرد مي افزايند تا جمع شود و نه بر کلمه ي جمع تا مفرد گردد خود مبين دلالت تصويري است .
بسياري از نشانه ها ممکن است تغيير دلالت دهند، يعني از گروهي به گروه ديگر بروند . في المثل دود ، آنجا که دليل آتش باشد ، از نشانه هاي عقلي است ، ولي چون نزد بعضي قبائل سرخ پوست آمريکايي به نشانه ي اعلام جنگ يا خطر به کار رود در شمار نشانه هاي وضعي خواهد بود ، چون مسبوق برقرارداد و اکتساب و نيز قصد ايجاد ارتباط است . بسياري از نشانه ها ممکن است ترکيبي از دو يا سه نوع باشند . مثلا در علائم راهنمايي و رانندگي ، نشانه اي که دلالت بر پيچ جاده مي کند متشکل از نشانه ي تصويري و نشانه ي وضعي است و حال آنکه علامت توقف اجباري ( مثلثي که راسش به طرف پايين است ) صد در صد وضعي است .
اجزاء نشانه
هر نشانه چون سکه اي دو رويه است که يک رويه بر رويه ي ديگر دلالت مي کند . مثلا صورت ملفوظ يا مکتوب اسب بر معناي اسب يا شکل جاي پا بر شخص رونده . رويه ي نخست « دال » و رويه ي دوم « مدلول » و رابطه ي ميان آنها « دلالت » ناميده مي شود(5) (در مورد کلمه ، دال را « لفظ » و مدلول را « معني » هم مي گويند ).
بر طبق منطق قديم ، دلالت از دو جزء تشکيل مي شود : دال و مدلول ، و مدلول نزد بسياري از منطقيان با شيء خارجي يکي است . اما بايد دانست که مدلول ( يا معني در مورد کلمه ) همان شِيء خارجي نيست ، بلکه بر شيء خارجي دلالت مي کند . همچنان که دال بر مدلول. کساني که هنوز در اين باره شک دارند توجه کنند که در کلمه ي « رختخواب » نمي توان خفت و کلمه ي «سرکه» ، ترش نيست و با کلمه ي « کارد » نمي توان پرتقال راپوست کند يا به قول شاعر ، «شب نگردد روشن از اسم چراغ »(6) .
پس براي رسيدن از نشانه به شيء يا عين خارجي ، بايد از دو مرحله ( دلالت ) گذشت : دلالت دال بر مدلول و دلالت مدلول بر شيء خارجي . مثلا با شنيدن لفظ ديوار به معناي ديوار و از معناي ديوار به خود ديوار پي مي بريم . وانگهي اين نکته را هم بايد در نظر داشت که بسياري از کلمات که طبق تعريف از لفظ و معني تشکيل شده اند در عالم واقع مصداق ندارند: چنان که مثلا حروف ربط و افعال نسبت و جز اينها . حتي در مورد اسماء که معمولاً نماينده ي شيء مشخصي در عالم خارجند، اگر از اسماء معني و اسمايي که مصداق آنها فقط در تخيل است ( مانند ديو و جن و پري و سيمرغ ) هم صرف نظر کنيم ، باز اسماء ذات را هميشه به يقين نمي توان داراي عين خارجي دانست : کلمه ي سيب بر مفهوم کلي و انتزاعي سيب دلالت مي کند نه بر فلان سيب معين مشخص واقعي .
پس مسئله زبان مسئله ي دال و مدلول و دلالت است ، نه مسئله ي اعيان خارجي ، يعني واقعيت .
سميولوژي يا نشانه شناسي
گفتيم که تعداد وسايل ارتباطي در زندگاني بشر قرن به قرن در پيشرفت و تزايد بوده است . اين امر در حقيقت نتيجه ي افزايش نشانه هاست ؛ هر چه سير تاريخ پيشتر مي رود نشانه هاي بيشتري وضع مي شود و در زندگي اجتماعي به کار مي رود . من باب مثال کافي است تا نظري بيفکنيم به پيدايش و افزايش و تکامل نشانه هاي پيشاهنگي ، علائم راهنمايي و رانندگي ، احترامات نظامي ، نقشه هاي جغرافيايي ، نقشه هاي زمين شناسي و هوا شناسي ، نمودارهاي هندسي يا آماري ، پرچم هاي ملل ، زبانهاي اشاري ، زبان کران و لالان ، خط کوران ، الفباي مورس ،ارتباط از طريق تابش نور(با چراغ يا آينه)، ارتباط رمزي ( مثلا « زبان زرگري » ) ، تصاوير و نقوش مختلف ، حتي آگهي هاي تبليغاتي و تابلوهاي مغازه ها و نيزانواع « هزوراش » ها ( از قبيل حساب سياق يا اعداد و ارقام رياضي ) که از قديم در کتابت مستعمل بوده است و حروف اختصاري و بسياري نشانه هاي ديگر .
فردينان دو سوسور(7) زبان شناس معروف سوئيسي و پدر زبان شناسي علمي امروز ، در آغاز قرن حاضر در کتاب « دروس زبان شناسي همگاني » خود چنين سفارش و پيش يني مي کرد : « مي توان دانشي را در نظر گرفت که زندگي نشانه ها را در بطن زندگي اجتماعي بررسي کند ... ما آن را سميولوژي(8) مي ناميم . اين دانش به ما خواهد آموخت که نشانه ها از چه تشکيل شده است و قوانين حاکم بر آن ها چيست . چون چنين دانشي هنوز به منصه ي ظهور نرسيده است ، نمي توان گفت که چگونه خواهد بود ، اما مي توان گفت که حق حيات دارد و محل و مقامش از پيش معين گشته است . زبان شناسي فقط بخشي جزئي از اين دانش کلي است . قوانيني که سيمولوژي کشف خواهد کرد بر زبان شناسي هم قابل انطباق خواهد بود و زبان شناسي بدين گونه به قلمرو کاملا مشخصي ا زمجموعه ي امور انساني خواهد پيوست ... کار زبان شناس تعريف خصوصياتي است که موجب تمايز زبان در مجموعه ي مختلف نشانه هاست ... به نظر من مسئله ي زبان شناسي مقدم بر هر چيز مسئله ي نشانه شناسي است(9) » .
پس از سوسور ، اين دانش اندک اندک رشد کرد و توسعه يافت . ولي گر چه هنوز به صورت يک علم مستقل در نيامده است ليکن اين انديشه ي سوسور علاوه بر زبان شناسي در رشته هاي ديگر علوم انساني نيز نفوذ کرده است . اکنون هر يک از اين رشته ها مي کوشد تا نشانه هاي خاص خود را به دست آورد و بر آن ها آگاهي يابد . معهذا بايد اين نکته را هم خاطر نشان کرد که نه تنها زبان شناسي در جامعه شناسي محو و مستحيل نگشته است بلکه جامعه ، به عکس ، در اين راه پيش مي رود که خود را در زبان باز يابد و باز شناسد . مثلا بسياري از جامعه شناسان و مردم شناسان اين سوال را مطرح کرده اند که آيا بعضي از سازمان ها و نهادهاي اجتماعي را ، خاصه آن دستگاه هاي پيچيده اي را که به « اساطير » معروف است، نمي توان دال هايي به شمار آورد که بايد مدلول آنها را جست و شناخت. اين پژوهش هاي نو انديشه ي بديعي القاء مي کنند : آن خصوصيت ذاتي و اصلي زبان ، يعني هيئتي مرکب از نشانه ها ، ممکن است بر مجموعه ي پديده هاي اجتماعي که « فرهنگ » ملتي را به وجود مي آورد نيز منطبق باشد .
در تعريفي کوتاه تر و رساتر مي توان گفت که نشانه شناسي دانشي است که مجموع دستگاه هاي ارتباطي بشر را بررسي مي کند . علاوه بر آن مي کوشد تا بر وسائل ارتباطي جانوران نيز آگاهي يابد و وجوه اشتراک و افتراق آن ها را با دستگاه هاي ارتباطي بشر باز نمايد .
آيا حيوان قادر به درک نشانه است ؟
درک و استعمال نشانه يکي از خصوصيات بشر و از وجوه امتياز او بر ديگر حيوانات است . ممکن است ايراد کنند که بعضي از حيوانات کلمات آدمي ، يا الااقل پاره اي از کلمات آدمي ، را مي فهمند و بر طبق معاني آن ها رفتار مي کنند : مثلا سگ به دستور اربابش ، يعني به پيروي از الفاظي که او ادا مي کند ، مي آيد ، مي رود ، مي دود ، مي خسبد ، روي دو پا بلند مي شود ، شکار را مي آورد و جز اينها . با اين همه بايد دانست که ميان نشانه ( يعني Signe ) و علامات ديگر ( Signal ) فرق هست : نشانه ، که مجموعه ي دال و مدلول و دلالت باشد ، امري است خاص بشر و حال آن که علامت ، يعني چيزي که قابل تجزيه به دال و مدلول و دلالت نيست ، مشترک ميان انسان و حيوان است .
اين امر را پاولوف ، دانشمند روسي ، به خوبي نشان داده است : سگي را در گرسنگي نگه داشته و سپس ، به هنگام دادن غذا به او ، زنگي را به صدا درآورده يا چراغي را با مثلاً نور سرخ روشن کرده است ؛ شيره ي معده ي حيوان که ازديدن غذا ياشنيدن بوي آن طبعا غريزتاً به ترشح درمي آيد بعداً به صرف شنيدن صداي زنگ يا ديدن نورسرخ نيز به طرق(انعکاسي) ترشح مي کند ولو اينکه غذا را نبيند يابوي آن را نشنود. اين پديده که در روانشناسي به (بازتاب شرطي) موسوم است در مورد آدمي نيز صدق مي کند. حتي آموختن کلمات چنانکه ثابت کرده اند، به همين طريق صورت مي گيرد. يعني فراگيري زبان و به طورکلي هر نوع فراگيري ديگري ازمقوله بازتاب شرطي است. منتها واکنش حيوان در برابر علامت نور سرخ و صداي زنگ امري «بسيط» است يا به عبارت ديگر خود به خودي و (غريزي) است ولو غريزه اي آموختني يعني طبيعتي ثانوي باشد. و بنابراين ثابت و تغييرناپذير است. چنان که مثلاً حرکت دست آدمي در برابر سوزش ناگهاني آتش که خود به خودي وغيرارادي است. حال آن که واکنش آدمي دربرابرکلمات امري ((مرکب)) است که برطبق آن چه گفته شد، از چند مرحله دال و مدلول مي گذرد و به فرض آن که طي اين مراحل نيز براساس طبيعتي ثانوي و حالتي شبه غريزي باشد به هرحال مسبوق بر تفکر و تعقل و حتي تأمل و ترديد است و بنابراين درمعرض تغيير و تبديل.
اين معني را اميل بنونيست زبان شناس معروف فرانسوي درگفتار ذيل به خوبي بيان کرده است : « علامت يک امر طبيعي است که ، از طريق رابطه طبعي يا وضعي به امرطبيعي ديگري بسته است: برقي که اعلام کننده ي طوفان است و زنگي که اعلام کننده ي غذا و فريادي که اعلام کننده ي خطر. حيوان علامت را درک مي کند و قادر است که در برابر آن واکنشي مناسب نشان دهد . مي توان حيوان را چنان تربيت کرد که علامات مختلف را هم باز شناسد ، يعني دو احساس را با پيوند علامت به هم بچسباند . بازتاب هاي شرطي معروف پاولوف مبين اين معني است . انسان هم ، به اعتبار آن که حيوان است ، در برابر علامت واکنش مي نمايد . اما علاوه بر آن ، تمثيل ( سمبول ) را نيز به کار مي برد که قرار داد بشري است ، بايد معناي تمثيل را آموخت ، بايد قادر به تفسير و تعبير آن بود ، يعني نه تنها آن را به صورت تأثرات حسي دريافت ، بلکه وظيفه ي دال و مدلولي آن را هم درک کرد ، زيرا که تمثيل رابطه اي طبيعي يا مثل خود ندارد . آدمي تمثيل را ابداع و فهم مي کند و حيوان اين را نمي تواند . همه ي تفاوت ميان حيوان و انسان از همين جا سرچشمه مي گيرد .
نشناختن اين تمايز موجب برو انواع اشتباهات و طرح مسائل غلط گرديده است .
غالبا مي گويند حيواني که پرورش يافته باشد سخن آدمي را مي فهمد . واقع اين است که حيوان از سخن آدمي اطاعت مي کند ، زيرا چنين پرورش يافته است که آن را به عنوان علامت باز شناسد . به همين دليل ، حيوان مي تواند عواطف خود را « بروز » دهد اما نمي تواند آنها را « نامگذاري » کند . در زبان آدمي هيچ نيست که بتوان ميان آن با وسايل بياني مورد استفاده ي حيوانات همانندي يا نزديکي يافت . ميان قوه ي حساسه ي محرکه با قوه ي مصوره ي دراکه مرزي هست که فقط بشر توانسته است از آن عبور کند (10)» .
و اين خصوصيت ، چنان که بنونيست نيز مي گويد ، مربوط به « قوه ي تمثل (11)» بشري است که سرچشمه ي مشترک انديشه و زبان و اجتماع است . اين قدرت تمثيلي پايه ي تفکرات انتزاعي و استدلالي آدمي را مي گذارد . زيرا تفکر در حقيقت ، همان قوه اي است که مي تواند از اشياء و امور صوري ذهني بسازد و بر روي اين صور عمل کند . پس تفکر واقعي خارج را مي گيرد و در آن تصرف مي کند و نظام خاص خود را به آن مي بخشد ، اين عمل منتظم کننده و سازمان دهنده ي ذهن چنان با ذات زبان قرين و عجين اس
:: موضوعات مرتبط:
+علمی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 399
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نوشته شده توسط : حسین نقنه
مطالب جالب و خواندنی .....
ـ پروانه ها با پای خود مزه را احساس میکنند .
ـ شتر در هنگام تشنگی میتواند ۹۵ لیتر آب را در کمتر از ۳ دقیقه بنوشد .
ـ تعداد افرادی که سالانه از نیش زنبور میمیرند بیشتر از کسانی است که سالانه از نیش مار میمیرند.
ـ وزن اسکلت انسان بالغ ۱۳ تا ۱۵ کیلوگرم است .
ـ اولین اتوموبیل را مظفرالدین شاه قاجار وارد ایران کرد .
ـ اولین آدامس را جان کورتیس در سال ۱۲۲۷ شمسی ساخت .
ـ تنها قسمت بدن که خون ندارد قرنیة چشم است .
ـ با ۳۰ گرم طلا میتوان نخی به طول ۸۱ کیلومتر درست کرد .
ـ سومریها در قرن چهارم قبل از میلاد خط را اختراع کردند .
ـ یک دهم مردم جهان در جزیره ها زندگی می کنند .
ـ اولین تمبر جهان در سال ۱۸۴۰ در انگلستان به چاپ رسید .
ـ فیل بالغ در روز ۲۲۰ کیلوگرم غذا و۲۰۰ لیتر آب مصرف میکند .
ـ تعداد حشرات موجود در ۵/۲ کیلومترمربع زمین کشاورزی از انسانهای موجود در کل دنیا بیشتر است.
ـ هرفرد عادی درسرخود ۹۰ تا ۱۲۰ هزار رشته مو دارد.
ـ ریش انسان بالغ بر ۵ تا ۱۵ هزار و یک ابرو ۴۵۰ تا ۶۰۰ تار مو دارد.
ـ گربه وسگ هر کدام ۵ گروه خونی دارند و انسان ۴ گروه.
ـ زنبور عسل دو معده دارد: یکی برای انبار کردن عسل ویکی برای غذا.
ـ سریع ترین عضله بدن انسان زبان است.
ـ در سال ۱۹۸۰ بوتان تنها کشور جهان بود که تلفن نداشت.
ـ طول قد هر انسان سالم برابر ۸ وجب دست خود اوست.
ـ طول رگهای بدن انسان ۵۶۰ هزار کیلومتر است.
ـ در برج ایفل ۲۵۰۰۰۰۰ پیچ به کار رفته است.
ـ میزان انرزی که خورشید در یک ثانیه تولید میکند؛ برای تولید برق مورد نیاز تمام کشورهای جهان در مدت یک میلیون سال کافی است.
ـ خنده آسانتر از اخم کردن است؛ برای خندیدن انسان از ۱۷ عضله صورت وگردن استفاده می کند در حالی که برای اخم کردن از ۴۰ عضله.
ـ گربه در گوشش ۳۲ عضله دارد.
ـ خرسها موجوداتی چپ دست هستند.
ـ مورچه به هنگام مسموم شدن همیشه روی پهلوی راست می افتد.
ـ در فصل پائیز ۷۰۰ تا ۹۰۰ هزار برگ درخت بلوط میریزد.
ـ درصورتی که زنی به کوررنگی مبتلا باشد ؛ فرزندان پسر اوکوررنگ میشوند.
ـ مغز انسان بیش از سایر اعضای بدن کار میکند وبیش از۲۰% از انرژی بدن را مصرف می کند.
ـ هر یک لیتر بنزین معادل ۵/۲۳ تن گیاهان مدفون شده در قرنها پیش است.
ـ ۹۰% یخ دنیا در سرزمین های قطبی است.
ـ متوسط وزن مردان در کره زمین بیش از وزن زنان است.
ـ نیاز مردان به صحبت کردن در هر روز دوازده هزار واژه، و نیاز زنان ۲۳ هزار واژه است.
ـ اگر تکثیر باکتری تا ۲۴ ساعت ادامه یابد ، توده ۲ تنی از یک باکتری بوجود می آید.
ـ وسعت و عرض کهکشان راه شیری حدود ۷۰ هزار سال نوری است.
ـ سرعت گردباد گاهی به۳۰۰ تا ۴۵۰ کیلومتر در ساعت می رسد.
ـ عمیق ترین دریاچه جهان دریا چه بایکال در روسیه است که ۱۹۴۰ متر عمق دارد.
ـ حدود ۷ هزار نوع برنج مختلف در دنیا وجود دارد.
ـ یک میلیون کره به اندازه زمین در خورشید جای می گیرد.
ـ ۱۳۰۰ کره زمین در سیاره مشتری جای می گیرد.
ـ فنلاند از ۱۷۹ هزار و ۵۸۵ جزیره تشکیل شده است.
ـ زنبورها از بوی عرق بدشان میآید و به کسی که به نوعی بدنش بو دهد یا عطر و ادکلن زده باشد حمله میکند.
ـ از بین رنگها رنگ سفید برای زنبور عسل آرامش دهنده و رنگ قهوه ای ناراحت کننده است.
ـ انسان با خوردن ۲۰ نیش از زنبور عسل در آن واحد خواهد مرد.
ـ بدن زنبور داران در برابر نیش زنبورها مقاوم میشود و اغلب میتوانند بیش از صد عدد نیش زنبور عسل را تحمل کنند و احساس ناراحتی هم نکنند.
ـ از آنجا که زنبور عسل بی نظمی را دوست ندارد، اگر جلوی کندوی آنها بایستید و مانع رفت و آمد آنها شوید به شما حمله خواهند کرد.
ـ نور خورشید فقط تا عمق ۴۰۰ متری آب دریا نفوذ میکند.
ـ سختی آب مشابه سختی بتن است.
ـ رعد و برقی به طول ۶/۱ کیلومتر دارای الکتریسیته کافی برای روشن کردن یک میلیون لامپ است.
ـ هنگام صحبت برای بیا ن هر کلمه ۷۲ ماهیچه به کار گرفته میشود.
ـ لایه پوستی که آرنج را پوشانده است هر ۱۰ روز یکبار عوض میشود.
ـ خون میگوها آبی رنگ است، عنکبوتها خونی روشن و شفاف دارند.
ـ دانه نوعی درخت غول پیکر از خانواده کاج فقط ۰۰۵/۰ گرم وزن دارد.
ـ ۸۵% گیاهان در اقیانوسها رشد میکنند.
ـ تنها چیزی که در اسید حل نمیشود الماس است و فقط خیلی زیاد آن را از بین میبرد.
ـ زرافه تازه متولد شده ۲ متر قد دارد.
ـ مغز فیزیکدان نابغه، آلبرت اینشتین ۱۵ درصد از حجم مغز انسان عادی بزرگتر بود.
ـ مارها گوش ندارند و با زبان میشنوند، زیرا زبان آنها به امواج صوتی بسیار حساس است.
ـ عمیق ترین جای اقیانوسهای جهان در اقیانوس آرامو عمق آن ۱۱ کیلومتر است.
ـ اسب ماده ۳۰ دندان و اسب نر ۳۶ دندان دارد.
ـ زمان بارداری فیل به دو سال است.
ـ آمریکا ییها سالانه ۸۵ میلیون تن کاغذ مصرف میکنند.
ـ نوعی ماهی وجود دارد که با کمک باله هایش به سطح میآید و ۵/۱ دقیقه در هوا پرواز میکند و به شکار طعمه خود میپردازد.
ـ اختاپوس دارای بزرگترین چشمان است که گاهی به ۲۵ سانتیمتر یعنی اندازه یک توپ والیبال میرسد.
ـ مار آناکوندا تنها نمونه افعی است که بچه میزاید.
ـ اولین زیر دریایی جهان در سال ۹۵۷ هجری شمسی طراحی شد.
ـ پروانه با پا شیره گلها را میچشد نه با زبان.
ـ تا قرن پنجم میلادی متوسط عمر مردم اروپا از ۳۰ سال فراتر نمیرفت.
ـ خورشید روزانه معادل ۱۲۶ هزار میلیارد اسب بخارانرژی به زمین میفرستد.
ـ نمک بسیار بالای دریای بحرالمیت از زیست هرگونه ماهی در این دریا جلوگیری میکند.
ـ ۲۰ درصد آب شیرین جهان میان آمریکا و کانادا قرار دارد.
ـ بهترین شکارچی در خشکی خرس قطبی است.
ـ خرس قطبی هنگامی که روی دو پا میایستد حدود ۳ متر است.
ـ در بین انواع خرس ، خرس پاندا بزرگترین جمجمه را دارد.
ـ خرس با تمام سنگینی خود میتواند با سرعت ۵۰ کیلومتر در ساعت بدود.
ـ حس بویایی خرس تقریبا ۱۰۰ برابرقوی تر از انسان است.
ـ خرس نوزاد ۶۰۰ بار از مادر خود کوچکتر است.
ـ خرس کوالا هر گز آب نمینوشد و آب مورد نیاز خود را با خوردن برگ گیاهان تامین میکند.
ـ کوههای آلپ در سال حدود یک سانتیمتر بلند میشوند.
ـ بیماری قند اولین عامل کوری در مردم جهان است.
ـ یکی از رودهای کامبوج ۶ ماه سال ازشمال به جنوب و۶ماه دیگر از جنوب به شمال جریان دارد.
ـ اگر در یک سال هیچ یک از نسلهای یک جفت مگس نر وماده از بین نروند ، حجم مگسهای متولد شده با حجم کره زمین برابر میشود.
ـ ظروف پلاستیکی تقریبا ۵۰ هزار سال در برابر تجزیه وفساد مقاومند.
ـ در خط استوا ، دمای هوا در تمام فصول سال تقریبا یکسان است.
ـ قاره کوچک استرالیا دارای بزرگترین منبع بوکسیت یا هیدروکسیدآلومینیوم در جهان است.
ـ هر قفل شمارهدار ممکن است یک میلیون رمز داشته باشد.
ـ یک قطره آب دارای یک صد میلیارد اتم است.
ـ برج کج پیزا ۲۹۳ پله و برج ایفل ۱۷۹۲ پله دارد.
ـ رشد کودک در بهار بیشتر است.
ـ جعبه سیاه هواپیمای تجاری نارنجی است.
ـ یک چهارم خاک روسیه در طول سال پوشیده از برف است.
ـ حس بویایی مورچه با حس بویاییسگ برابری میکند.
ـ چشم شتر برای محفوظ ماندن در برابر شنهای صحرا ۳ پلک دارد.
ـ تپش قلب گربه ۲ برابر قلب انسان است. قلب گربه در یک دقیقه بین ۱۱۰ تا ۱۴۰ بار میتپد.
ـ گرده گل هرگز فاسد نمی شود و از محدود مواد طبیعی است که تا زمان نا محدودی باقی می ماند.
ـ قدرت بینایی جغد ۸۲ برابر قدرت دید انسان است.
ـ اگر همه یخهای قطب جنوب آب شود بر سطح آب اقیانوسها ۷۰ متر اضافه می شود و در این صورت یک چهارم خشکیها زیر آب میرود.
ـ مار میتواند تا نیم ساعت بعد از قطع سرش نیش بزند.
ـ همه سیاره های منظومه شمسی دور محور خود از غرب به شرق میچرخند به جز سیاره ناهید که از شرق به غرب میچرخد.
ـ دانشمندان دریافته اند که مورچه همچون انسان صبح به هنگام بیدار شدن خمیازه میکشند.
ـ در سال ۸۵۰ ه.ش. در شهر بازل سویس یک مرغ به سبب گذاردن تخم رنگی به طور رسمی به اعدام محکوم شد زیرا او را شیطانی می دانستند که به شکل مرغ درآمده است.
ـ تجربه نشان داده است که مرغ با شنیدن موسیقی تخم بزرگتری میگذارد.
ـ ویروس عامل آنفلوآنزا بیش از ۲۰۰ نوع دارد.
ـ هیتلر از مکانهای بسته بسیار وحشت داشت.
ـ انسان بالغ روزانه به هنگام کارهای سخت ممکن است تا ۱۵ لیتر عرق کنند.
ـ وزن کوه یخی متوسط الحجم ۲۰ میلیون تن است.
ـ بیشترین حرف مورد استفاده در انگلیسی E و کمترین آن Q است.A را کشف کردوآن را برای چشم مفید دانست.
ـ مردم فیلیپین به بیش از هزار لهجه سخن میگویند.
ـ زرافه همواره ایستاده وضع حمل میکند و نوزادش از فاصله ۱۸۰ سانتیمتری به زمین میافتد.
ـ کره زمین سالانه شاهد بیش از ۵۰ هزار زمین لرزه است.
ـ تا سه هزار سال پبش عمر متوسط مردم مصر ۳۰ سال بود.
ـ قدرت سیب در تحریک دستگاه عصبی از کافئین بیشتر است.
ـ پنگوئن تنها شناگری است که نمیتواند پرواز کند.
ـ دندان انسان چندین برابر از صخره محکمتر و سخت تر است.
ـ ادیسون ۱۰۹۷ اختراع داشته است.
ـ در هر قطره آب ۳۳۰۰ میلیون اتم وجود دارد.
ـ قلب فیل در هر دقیقه ۲۰۰ بار میتپد.
ـ تنها موجودی که میتواند به پشت بخوابد انسان است.
ـ ابوعلی سینادرحدود۲۳۸جلدکتاب نوشته است.
ـ ارسطو۲۰۰۰سال پیش ویتامین
ـ وزن جشم زرافه دو برابرمغزآن است.
ـ کره مریخ با سرعت۲۴۰کیلومتردر ساعت به دور خورشید می گردد.
ـ حروف ابجداز الفبای مردم فنیقیه اقتباس شده است.
ـ نخستین تقویم شمسی که شناخته شدتقویم مصریان است.
ـ کرمهای ابریشم در ۵۶ روز۸۶ هزار برابر وزن خود غذا می خورند.
ـ نوعی قورباغه وجود دارد که میتواند چندین ماه یخ بزند ودوباره به زندگی طبیعی بازگردد.
ـ پژوهشها ثابت کرده است که پشه بیشتر به سراغ کودکان وافراد بور میرود.
ـ هر عنکبوت تار ویژه خود را دارد و هیچگاه دو تار عنکبوت به هم شبیه نیستند.
ـ مجسمه آزادی نیویورک ۲۲۵ تن وزن دارد.
ـ مردم اندونزی به ۳۶۵ زبان صحبت میکنند.
ـ تعداد سلولهای بدن انسان ۱۰ برابر آدمهاست.
ـ مینای دندان محکم ترین جسم بدن است.
ـ ۶۴۰ ماهیچه در بدن وجود دارد.
ـ ماهیچه ها پرقدرت ترین جسم بدن هستند.
ـ آرواره ها فشاری به قدرت kg ۲۵۰ را بوجود میآورند.
ـ نازکترین پوست بدن ، پوست پلک وکلفتترین پوست بدن را کف پا دارد.
ـ در یک ماه ۲۰ کیلو پوست از بین میرود .
ـ رشد ناخن نصف رشد مو میباشد.
ـ میانگین رشد ناخن دست ۴ برابر ناخن پا است.
ـ خون بعضی سخت تنان آبی است.
ـ خون به دلیل وجود آهن سرخ است.
ـ بدن انسان روزی یک لیتر بزاق ولید میکند.
ـ بدن ما ۵۰ هزار کیلومتر رشته عصبی دارد.
ـ دو سوم اطلاعات مغز از بینایی است.
ـ سرعت نور یک میلیون بار سریعتر از صوت است.
ـ چشم ماهی مرکب بزرگترین چشم نسبت به جثه است.
ـ به طور متوسط روزی ۱۷۰۰۰ بار پلک میزنیم.
ـ از آنجا که آب رنگ قرمز را جذب میکند ، رنگ آب را سبز مایل به آبی میبینیم.
ـ چشم سالم میتواند ۱۰ میلیون رنگ را ببیند.
ـ خون به دلیل وجود آهن سرخ است.
ـ بدن انسان روزی یک لیتر بزاق تولید میکند.
ـ بدن ما ۵۰ هزار کیلومتر رشته عصبی دارد.
ـ دو سوم اطلاعات مغز از بینایی است.
ـ سرعت نور یک میلیون بار سریعتر از صوت است.
ـ چشم ماهی مرکب بزرگترین چشم نسبت به جثه است.
ـ به طور متوسط روزی ۱۷۰۰۰ بار پلک میزنیم.
ـ از آنجا که آب رنگ قرمز را جذب میکند ، رنگ آب را سبز مایل به آبی میبینیم.
ـ چشم سالم میتواند ۱۰ میلیون رنگ را ببیند.
ـ ارتفاع ابر تا زمین در روز بیشتر از شب است .
ـ مار کبری تنها ماری است که قادر است فیلی را از پا در آورد .
ـ آب تا زمانی که حرکت دارد منجمد نمیشود.
ـ خرگوش و طوطی تنها حیواناتی هستند که میتوانند بدون برگشتن اشیاء پشت سر خود را ببینند .
ـ قطب جنوب از طبقات یخ تشکیل شده است وتنها نقطة جهان است که درآن زمین خشکی وجود ندارد.
ـ جنین در شکم مادر گاهی دچار سکسکه میشود .
ـ کوچکترین استخوان بدن در داخل گوش قرار دارد .
ـ کراوات از نام مردم
:: موضوعات مرتبط:
+آیامی دانید؟ ,
+علمی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 419
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|